راهنما :
با خیال راحت خرید کنید .پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست .در صورت هرگونه مشکل در خرید آنلاین و دریافت فایل با شماره 09159886819 - صارمی اسمس بدهید .

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا درمورد روز پدر» ثبت شده است

۰

انشا در مورد پدر

 تحقیق رایگان

انشا در مورد پدر

انشا درباره روز پدر

انشاء شماره یک

مقدمه:همه ی فرشته ها که بال ندارند. گاهی فرشته ها دو دست نیرومند دارند و دوپای محکم. گاهی فرشته ها بال ندارند.

تنه انشاء: بهشت زیر پای پدران نیست. اما بی ریانه برایمان زحمت می کشند. تمام طول روز کار می کند و سختی های زندگی را تنهایی به دوش می کشد تنها برای یک لبخند ما. بهشت زیرپای پدران نیست بلکه در دستان آن ها است. همان دستان پینه بسته ایی که کار می کنند تا ما با اشاره ای هر وسیله ایی که دلمان می خواهد بخریم. بهشت در نگاه پدر است همان نگاه خسته ایی که از آن ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی می بارد، همچون ابر از وجودش می کاهد و همچون بارانی بر سرمان می بارد تا مثل بذری از دل خاک جوانه بزنیم و رشد کنیم ولی همچنان مانند ابری بالای سرمان می ماند و از دور حواسش هر لحظه به ما است. در سرما کنار می رود تا نور خورشید برما بتابد در گرما مانند چتری بالای سرما می ماند تا از گرما دور بمانیم و در هنگام عطش همچون بارانی خنکای آب را در وجودمان تزریق می کند. پدرها در هنگام سختی اشک نمی ریزنند شیون نمی کشند بلکه عرق می ریزند، آه می کشند. پدر مانند کوهی محکم همیشه تکیه گاه می ماند و همیشه کمر خمیده ی خود را پشت لبخند محکم خود پنهان می کند. پدرها قهرمان قصه ی همه ی بچه هاهستند. مراقب قهرمان زندگیتان باشید.

نتیجه گیری: خیلی از مادرهای سرزمین من شیر زن هستند. و همزمان هم پدر هستند برای فرزندان خود و هم مادر. وخیلی از پدرهای سرزمین من هم پدر هستند هم مادر. این ها در زندگی اسطوره اند. اسطوره هایی که هرگز در ذهن و قلب ها نمی میرند. پدرها و مادرها فرشته هایی هستند که بال ندارند.

 

انشاء شماره دو

پدر واقعا کلمه ای زیبا که از درونش کلی معنای فداکاری و ازخود گذشتگی و صمیمیت بروز می دهد.

پدر کسی که حاضراست حتی از هرچیزی که باعث پیشرفت و خوشحالی خودش می شود بگذرد و همه این ها را دودستی به فرزندش تقدیم کند. او همان کسی است که صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد تا یک وقت آبروی فرزندش جلوی دوستان به مخاطره نیفتد پدرهمیشه بدترین ها را به جان می خرد تا یک وقت اعضای خانواده اش بیهوده به چیزی که می خواهند زل نزنند و فکرشان مشغول نشود. همه می دانند همیشه غم برای پدر است و غصه برای مادر و امید هم برای فرزند است. اغلب پدرها بهترینها را برای خود انتخاب نمی خواهند تا معنی ایثار وفداکاری را عملا به فرزند نشان دهند. انها درسخت ترین شرایط زندگی چیزی را به زبان نمی اورندتاشجاعت به معنای واقعی را اموزش دهند ومحیط گرم خانه را تبدیل به غمخانه نکنند.

پدر بارها راضی به التماس شده تا خانواده اش از کسی چیزی درخواست نکنند. قدرتمند ترین اراده ها نمی تواند اراده ی پولادین یک پدر رابرای سربلندی خانواده اش بشکند. این خاصیت را خداوند به پدر داده است تا همیشه چون کوهی استوارباشد وچون باران بخشنده وچون نسیم شادی بخش باشد

مادران نیز نعمت های بهشتی اند چون گل لطیفند وچون دوست با محبت .خدای احساس وکوه صبر هستند چه قدر خوشحالم که دو نعمت بزرگ را در خانه ام دارم .

اکنون که خوب فهمیدم چه نعمات بزرگی را در کنار خودم دارم بیشتر مواظبم تا دل انها را نرنجانم چون میدانم دلشان چون بلور صاف وروشن اما شکننده است اگر خدایی نکرده بشکند خانه سوت وکور می شود.

 

انشاء شماره سه

 

بابا سلام

 

امروز می خواهم برایت نامه ای را انشا کنم و حرفهای تمام این سال ها را که به تو نگفته ام بگویم .

 

در آغاز باید بگویم کلمه پدر دست و زبانم را می بندد برای نوشتن  ، پس ……

 

با به نام خداهای آغازین تمام انشاهای دنیا من دلم می خواهد تو را بنویسم

 

و بگویم تورا بیشتر از رستم شاهنامه که شجاع ، دلیر، قوی ومرد بود دوست می دارم ودلم می خواهد مثل سهراب خنجر عشق تو مرا از پای درآورد .

بابا سلام

صاف و ساده وکودکانه برایت بگویم ،از تمام روزهای با تو و بی تو …….

و شرمنده اگر بگویم هنوز روزهای باتورا نفهمیدم .

فکر روزهای بی تو پیشکش .

از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه ی کوچکی باشی به نام خانواده تا امروز که هر فرزندت یک خانواده اند  چه موهایت خزان پیری گرفته وسپید شده .

شرمنده شدم وقتی فهمیدم ، علم شناخت تورا هنوز نه آموختم و قدر ثروتی چون تورا هنوز ندانستم دلم می گیرد .

دلم می گیرد که گام  های نخست آموختن تو بودی ومن نفهمیدم سال به  سال کتاب های نو و باز از نو نوشتن بابا…. و چه دیر …..

که  ، بابا آب داد  ها    و    بابا نان داد   ها ی آن زمان درس شناخت تو بود .

و باز ما گول آموختن الفبا را خوردیم و از تو غافل شدیم  و دوباره باز کتاب با زبانی دیگر خواست به ما بفهماند گفت: آن مرد در باران آمد باز نفهمیدیم آن مرد بارانی آن روزها وسالها تویی ، و مرد نام دیگر توست .

دروغ چرا فکر می کنم خیلی دیر تو را فهمیدم خیلی دیرتر از آنچه که فکرش را بکنی .

برایت بزرگانه بگویم :

تو منتها علیه یک عشق ، تو سرآغاز زندگی و رگ حیات بخش وجودی من  ، تو روح زندگی تو سرچشمه زلال مهربانی تو بخشنده بی منت تو پیر روزهای جوانی وکار تومرد خستگی ناپذیر سختیها تو شاه کلید طلایی قفل هاسخت روزهای گذشته و سالهای پیش رو تو آهنگ لالایی روز های کودکی  تو سر آغاز یکی بود یکی نبود های قصه که بودنت قصه غصه را می برد از دل کوچکمان و اگر نبودی غصه تمام قصه هارا به کاممان تلخ می نمود .

هنوز پژواک صدای قدمهای خسته ات در گوشم زمزمه بهترین آهنگ هاست .

 

انشاء شماره چهار

همیشه گفته اند بهشت زیر پای مادران است اما این بار می گویم بهشت در دستان پدران است همان دستانی که دست های کوچک فرزندش را می گیرد و همه جا به فرزندش این امید می دهد که کوهی مثل پدرش پشتش هست تا‌ با خیال راحت فرزند‌ قدم‌ هایش را پیش ببرد در حالی که از هیچ چیز نترسد زیرا پدری دارد که مثل کوه استوار در کنارش ایستاده است پدر واقعا کلمه ای زیبا که از درونش کلی معنای فداکاری و از خود گذشتگی و صمیمیت بروز می دهد پدر همان کسی که حاضر است حتی از هر چیز ی که باعث پیشرفت و خوشحالی خودش می شود بگذرد وهمه اینها را دو دستی به فرزندش تقدیم کند او همان کسی است که صورتش را با سیلی سرخ نگه می دارد تا یک وقت آبروی فرزندش جلوی دوستان به زبان نیفتد پدر همیشه بدترین ها را به جان می خرد تا خورد خوراک و آسایش فرزندانش را تهیه کند همه ما می دانیم غم برای پدر و غصه برای مادر و امید برای فرزند است پدر همان کسی است که با آغوش گرفتن نتیجه زندگیش این حس خوب را به فرزند می دهد که در همه شرایط در کنار اوست و پا به پا یا پشت در پشت در کنار فرزندش قدم بر می دارد تا که هر وقت فرزندش پایش لغزید دستانش را بگیرد و مانع سقوط فرزندش شود اغلب پدرها بهترینها را برای خود انتخاب نمی کنند چون نمی خواهند معنی ایثار و فداکاری را عملاًبه فرزندش نشان دهد پدران در سخترین شرایط زندگی چیزی را به زبان نمی آورند تا شجاعت به معنای واقعی آموزش دهد تا محیط گرم خانه را تبدیل به غمخانه نکنند پدر بارها راضی به التماس شد تا خانواده اش از کسی چیزی درخواست نکنند قدرتمند ترین اراده نمی تواند اراده پولادین یک پدر را برای سر بلندی خانواده اش بشکند این خاصیت را خداوند به پدر داده است تا همیشه چون کوهی استوار باشد و چون باران بخشنده و چون نسیم شاد بخش باشد و در آخر تنها حرفی که بر زبانم می‌آید این است که پدر عزیزم تو را با تمام وجود دوست دارم.

موضوع:پدرهمیشه گفته اند بهشت زیر پای مادران است اما این بار می گویم بهشت در دستان پدران است همان دستانی که دست های کوچک فرزندش را می گیرد و همه جا به فرزندش این امید می دهد که کوهی مثل پدرش پشتش هست تا‌ با خیال راحت فرزند‌ قدم‌ هایش را پیش ببرد در حالی که از هیچ چیز نترسد زیرا پدری دارد که مثل کوه استوار در کنارش ایستاده است پدر واقعا کلمه ای زیبا که از درونش کلی معنای فداکاری و از خود گذشتگی و صمیمیت بروز می دهد پدر همان کسی که حاضر است حتی از هر چیز ی که باعث پیشرفت و خوشحالی خودش می شود بگذرد وهمه اینها را دو دستی به فرزندش تقدیم کند او همان کسی است که صورتش را با سیلی سرخ نگه می دارد تا یک وقت آبروی فرزندش جلوی دوستان به زبان نیفتد پدر همیشه بدترین ها را به جان می خرد تا خورد خوراک و آسایش فرزندانش را تهیه کند همه ما می دانیم غم برای پدر و غصه برای مادر و امید برای فرزند است پدر همان کسی است که با آغوش گرفتن نتیجه زندگیش این حس خوب را به فرزند می دهد که در همه شرایط در کنار اوست و پا به پا یا پشت در پشت در کنار فرزندش قدم بر می دارد تا که هر وقت فرزندش پایش لغزید دستانش را بگیرد و مانع سقوط فرزندش شود اغلب پدرها بهترینها را برای خود انتخاب نمی کنند چون نمی خواهند معنی ایثار و فداکاری را عملاًبه فرزندش نشان دهد پدران در سخترین شرایط زندگی چیزی را به زبان نمی آورند تا شجاعت به معنای واقعی آموزش دهد تا محیط گرم خانه را تبدیل به غمخانه نکنند پدر بارها راضی به التماس شد تا خانواده اش از کسی چیزی درخواست نکنند قدرتمند ترین اراده نمی تواند اراده پولادین یک پدر را برای سر بلندی خانواده اش بشکند این خاصیت را خداوند به پدر داده است تا همیشه چون کوهی استوار باشد و چون باران بخشنده و چون نسیم شاد بخش باشد و در آخر تنها حرفی که بر زبانم می‌آید این است که پدر عزیزم تو را با تمام وجود دوست دارم.

 

انشاء شماره پنج

انشا توصیف شخصیت پدر

سلام امیدوارم حالت خوب باشد اگر از ما بپرسی خواهم گفت حالم خوب است خانواده هم خوبند  ما همه خوبیم  اما راستش  را بخواهی  همه دلتنگ تو هستیم  اشکهای مادرم کمتر شده  نمی دانم داریم به نبودنت عادت می کنیم یانه .....

امامن همچنان دلتنگت هستم حالم هم خوب نیست شاید هنوز باورش برایم مشکل است  من مشکلی با مرگ ندارم اما با نبودنت خیلی....

بعضی وقتها با خودم می گویم چرا باید تو اینجا نباشی ، بعضی وقتها سر سفره فکر میکنم  چقدر ما تنهاییم  تو که نیستی انگار هیچ کس نیست  بعضی وقتها اشکهایم  بی صدا سرازیر می شوند دلم برایت تنگ می شود  من خیلی دلم می خواهد به خودم تلقین کنم مرگ یک چیز طبیعی است اما دوری تو امانم نمی دهد . من نشانه فاصله راخوب می دانم  من ایین غربت را خوب می فهمم الان  دقیقا هفتاد و سه روز از نبودنت می گذرد  نمی دانم این روزها را ما چگونه گذرانده ایم ولی چه کنیم زندگی روی نا خوشی هم دارد . بعضی وقتها دلم می خواهد داد بزنم شکوه کنم اما می دانم تو دیگر نمی آیی .....

 

دوست داشتم بیشتر بنویسم اما .....بماند