راهنما :
با خیال راحت خرید کنید .پشتیبان سایت همیشه در خدمت شماست .در صورت هرگونه مشکل در خرید آنلاین و دریافت فایل با شماره 09159886819 - صارمی اسمس بدهید .

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا ادبی در مورد مادر» ثبت شده است

۰

انشا در مورد روز مادر

 تحقیق رایگان

انشا در مورد روز مادر

انشای آزاد روز مادر میلاد بانو فاطمه زهرا(س)

انشاء شماره یک

انشا با موضوع روز مادر

مقدمه:بهشت تنها زیرپای مادران نیست. بهشت در دستان مادران است، که با دست های مهربانشان دست روی سرمان می کشند و در میان دست هایشان قد می کشیم و بزرگ می شویم. بهشت در دل های مادران است. در دل هایی که تنها دل نیست بلکه دریایی پر عظمت است که هرچقدر در میانشان شنا کنی و هر چقدر پارو بزنی به مقصد نمی رسی تنها در میان خوشی و لذت غرق می شوی.

تنه انشا: مادر یعنی یک بغل تنهایی، نگرانی، دلشوره، صبر و از خودگذشتگی. مادر یعنی یک خروار محبت. مادر یعنی یک جهان عشق. عشق.مادر را نه می توان مانند کرد و نه می توان مثال زد. مادر یعنی هرچه بگوییم کم گفته ایم. مادر یعنی کسی که نه ماه تو را در وجودش با تمام وجود در آغوش گرفته، راه می رود به تو فکر می کند، می خندد به تو فکر می کند، غذا می خورد به تو فکر می کند و هر لحظه نام تو را صدا می زند. مادر یعنی قبل از هر کاری و هر فکری و هر تصمیمی فقط به تو فکر می کند، صلاحیت تو  را بیشتر می خواهد و عاقبت به خیریت را بیشتر از همه دعا می کند.

مادر یعنی همیشه پشتت گرم است به کوهی محکم یعنی همیشه دلت روشن است به خورشیدی تابان. یعنی دستانت گره خورده به دستانی گرم که هر کاری کنی و هر تصمیمی بگیی ترکت نخواهد کرد و پابه پای تو گام بر می دارد دقیقا مانند همان کودکی که راه فتن را به تو آموخت و پابه پای تو خندیده و گریه کرد و شاد بود.

نتیجه گیری:تا مادر هست در کنارش بنشین. یک استکان چایی با او بنوش و کمی با او حرف بزن دقیقا همین الان که زمان داری و مادرت در کنارت است بهانه های بی جا را کنار بگذار و کمی از با او بودن لذت ببر و زمانی که از دستش دادی و دیگر در کنارت نبود دقیقا همین لحظات ساده نیز برایت آرزو می شود و تنها چیزی که برایت باقی می ماند حسرت است و حسرت.

 

انشاء شماره دو

رایحۀ خوش گل ها، مادر یعنی تمام وجود ما.

ای که همه ی جا هستی و بوی تو آرامش بخش دل هاست.

ای که پادشاهان نیرومند گدای دستای تواند. ای کسیکه بهشت بی صبرانه مشتاق تو است.بگو چگونه ستایش جان سوزی هایت را کنم، بگو چگونه شب هایی راکه در خواب ناز بودم و تو بیدار ماندی را جبران کنم، بگو چگونه دوایی باشم بر درد های زندگی ات.

ای مادرم بدان تا تو به بهشت نروی به بهشت نمی‌روم، بدان پس از گذشت سال‌ها، سال مهرت در دلم جاری می‌ماند.دوستت دارم، اشکهای گوشه چشمت را هنگام موفقیتم دوست دارمنگاه مادرانه ات را هنگام جدایی ها دوست دارم و تا ابد محتاج دستانت هستم، محتاج دستانی که سرم را نوازش می‌کرد، محتاج دستانی که پارچه ی خنک بر پیشانیم نهاد.

حتی محتاج آن دستانی هستم که سیلی بر صورتم نهاد و راه بد و راست رابه من نشان داد.

ای مادرم، ای کسیکه هر چه گویم تلافی جانسوزی هایت نمی‌شود.

ای کسیکه آوردن نامت پر افتخار تر از قهرمان شدن در جهان است

به خاط تمام خوبی هایی که در حقم کردی و من نادیده گرفتم مرا ببخش.

گر سلطان عالمی هنوز گدای مادری

 

انشاء شماره سه

مادر کلمه است که هر انسان آگاه به آن آشنایی کامل دارد

هر انسان از آوان طفولیت الی آخرین ساعت حیات خویش در فکر واندیشه این گوهر زیبا وگرانبها می باشد زمانیکه انسان پا به عرصه حیات و زندگی می گذارد همین مادر است که طفل خویش را با یک عالم مشکلات زندگی تربیت وپرورش داده تا باشد مصدر خدمت برای خود وجامعه خویش گردد

شب زنده داری های مادر در آوان طفولیت بخاطر صحت وسلامتی طفلش وباخبری ازآن هزاران تکالیف جدی دیگر که هر لحظه حیات طفل رابه مخاطره می اندازد یکی از اعمالی به حساب میرود که هر انسان داردای ضمیر روشن ولو هر قدر مصدر خدمت برای مادر خویش گردد باز هم ناچیز خواهد بود

و آرزوی همیشه گی مادر باخبری از طفلش است . مادر مقدس ترین موجود روی زمین به شمار رفته و مادر زیبا ترین وگرانبها ترین هدیه الهی است که برای هرکس به ارمغان آورده است. وهر لحظه اطاعت وعبادت این موجود پاک ومقدس هر انسان روشنفکر لازم می باشد و هرکس اگر خواهان کسب رضای خداوند متعال«ج» باشد با ید به بهترین صورت اطاعت واحترام مادر را داشته باشد.تلخ ترین لحظه عمر، لحظه مرگ مادر است و آغوش مادر گرم ترین جای برای زیستن است. مادر نه بلکه فرزند  خود را نه ماه در شکم خود حمل میکند بلکه بی خوابی های مادر که برطفلش می کشد اصلاً جبران نمیشود.

پیامبر اکرم «ص» می فرماید که اگر من مادر خود را به آغوش خود گرفته هفتاد دور خانه خدارا طواف کنم باز هم ناچیز خواهد یک شب بی خوابی مادر جبران نمیشود، یعنی زحمات که مادر بر اولاد خویش می کشد جبران ناپذیر است. ومادر تمام زنده گی اش را فدای اولاد خویش میکند تا یک اولاد های خوب وبا تربیت تحویل به جامعه بدهد، زیرا که چه خوش گفته اند که:

بهشت زیر پای مادران است

 

انشاء شماره چهار

از زلالی چشمانت که دریایی از مهر و محبت در آن موج می زند؛ از قلب با صفایت که آکنده از شمیم معرفت است، از تو ای یگانه؛ ای روشنایی؛ ای زندگی…

تو که با شکوفه ی لبخند زیبا می شوی؛ تو آن پناهگاهی هستی که مرا از هجوم سیاهی و تاریکی در امان می داری؛ اما من همیشه با نگاهی کودکانه همه ی چیز رابه بازی می گیرم؛ وتو چه صبور و بردباری در برابر کردار من و چه مهربان و با صفا نوازشم می کنی.

من زندگی رابا تو معنا می کنم، غروب را دوست دارم با تو، زیرا مرا بر بالای بلند نگاهت می نشانی و من از منظره ی چشمان تو غروب را می نگرم. دوستت دارم آن زمان که در پناه دست های مهربان تو آرامش می گیرم؛ دوستت دارم عاشقانه، صادقانه، بی نهایت، تا قیامت…ای مادر خوبم.

 

انشاء شماره پنج

ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصور می کنم و زمانی که به یاد میآورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.

مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی

مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با وا‍ژه هایم که لبریز عشق است همه ی جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند

مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.

 

انشاء شماره شش

قلبت همچون آسمان است،آبی،آرام،صبور

دستانت همچون شاخه های درختان است،زیبا،لطیف،بخشنده

چهره ات همچون مرواریدی درصدف است،درخشان،باارزش،جذاب

مادرم،اکنون قلم رابه دست گرفته ام تا ازمهربانی،صداقت،شکیبایی و قامت سروگونه ات تشکری هرچند ناچیزرابه رخ دل سپید ورق هابکشم

مادرم،بارش باران مهربانی وجودت برکویر بیقراری های شبانه روزی ام،امیدوارم می کند به فردایی بهتر،پرمعناتر و زیباتر.

خدایا،ازبهشت بالاترجایی میخواهم.نه برای خودم،برای زیرپای مادرم

ای همراه گهواره تاگورمن،روزت مبارک

 

انشاء شماره هفت

نوبتی هم باشد نوبت دیگر به تورسیده ،از تو که صدای فاصله ی  گنگی است و ردی روی جاده دلتنگ دیروزنمانده،همه جاروشن است وثانیه ها،خراش دوری های گذشته رامرهم می گذارند،که مثل پروانه ،روی فصل خلوتت پرزدم وتو،مانندماهی سفید درزلال خیالم لغزیدی.

 

ببخش که اینگونه شاخه های نازک انارت رابه بازی گرفتم ودرهمه کوچه های بی قرار ات پرسه زدم.حال اگر حالم رامی پرسی خوبم،سرزنده وبازیگوش.درست انگار شاخه نیلوفر بلندی که بازیچه باد است ونبضش ر اباغبان باآب گرفته.

اماحیف ،حیف که از تو نوشتن مثل خواب کودکی است که صدای بال پروانه بیدارش می کند.وبافریاد بلند لالایی می خوابد

بایدبایک سبدباواژه های ناب و نوبرانه سراغت آمد.ازشبنم شروع کرد تابه باران رسید سیلاب که شد،با قایق و پارو رفت و میهمان زاینده رودشد و درنسیم جادویی اش لذت یک لبخندمهربان راازبرق چشم هایت دزدید.

اینک آهسته وآرام برروی چهره ات چرخی می زنم ونامت راصدامی کنم .

ای بهترینم؛ ای مادر

 

انشاء شماره هشت

مادرم ای آن که ازهمه به من نزدیک تری دست های پرمهرت رابوسه باران می کنم وزیرپایت راگل افشان.

مادرم تو  همیشه یارو یاور و راهنمای من بودی و در همه حال برای من دلسوزی می کردی.

توبودی که بامهرومحبت ،عشق و وفارا به من آموختی.

مادرم!طنین خوشت هنوزکه هنوزاست درگوشم می پیچدو برلبانم جاری است.مادرم،تومثل خورشیدی هستی که پرتوهای محبتت رابردلم تاباندی  ودلم رامثل آیینه پاک وشفاف ساختی.

مادرم دوست دارم درآغوش بگیرمت وباتمام قدرت بگویم که دوستت دارم...

 

انشاء شماره نه

آن هنگام که درخشندگی چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.

عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.

گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت رابه پای من ریختی تا جوانم کنی،تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.

 

انشاء شماره ده

روز مادر مصادف است با ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها . در بیستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى که همتاى على (ع)، سرمنشأ و ریشه سلسله امامت و ولایت، و الگوى تمامى مؤمنین و موحدین است، بانویی که گل سرسبد تمام بانوان عالم است؛ تنها زنی که پدرش معصوم ، شوهرش معصوم و خودش نیز معصوم بوده و پیامبر گرامی اسلام (ص) به او لقب اُم ابیها داده است،یعنی زنی که برای پدرش همچون مادر بود.

در فرهنگ پر بار ایران اسلامی این روزبه عنوان روز مادر نام گرفته تا زنان و مادران این مرز و بوم از او درس ایمان ، فداکاری و مهربانی بیاموزند.

تاریخچه روز مادر در یونان به گذشته خیلی دور بر می گردد. ۲۵ سال قبل از ظهور عیسی مسیح (ع) ، الهه های یونانی وجود داشتند که برای آنها نوعی جشن مادر برگزار می شد.مردم هنگ کنگ ، پاکستان ، قطر ، عربستان سعودی و امارات متحده ی عربی روز مادر را در ماه مه جشن می گیرند. مردم این کشورها که عموماً مسلمان اند، در این روز به دیدن مادران خود می روند و با در دست داشتن هدایایی چون گل ، کیک ، اشیای زینتی و قیمتی از ایشان قدردانی می کنند.

اگر چه هر کشوری با فرهنگ خاص خود برای انتخاب روز مادر سمبل و دلیلی دارد. اما آنچه اهمیت دارد قدردانی و تشکر از مقام مادر است؛ و این مراسم بهانه ای است تا توجه بیشتری به مادران داشته باشیم و به آنها ثابت کنیم که چقدر دوستشان داریم.

۰

انشا در مورد مقایسه مادر و شمع

 تحقیق رایگان

انشا در مورد مقایسه مادر و شمع

انشا درباره مقایسه مادر و شمع

مقدمه: گاهی قدر چیزها و آدم های اطرافمان را نمی دانیم و زمانی متوجه می شویم که فرصتی برای بازگشت نداریم و کاری جز حسرت خوردن نمی توانیم انجام دهیم.

تنه انشاء: مادرها فرشته هایی زمینی هستند که جان می دهند برای فرزندان خود در دشت پر از زمین می روند، اما حاضر نیستند که فرزند عزیزشان خاری به پایشان برود و از درد «آخ» بگویند. مادرها دقیقا مانند شمعی هستند که قطره قطره آب می شوند اما همیشه روشن می مانند تا ما با آسودگی تمام از روشنایی آن استفاده کنیم، اما به چه قیمتی؟! با ذره ذره آب شدن خودشان. هر روز بیشتر از روز قبل آب می شوند اما ما تنها به روشنایی نشأت گرفته از آن فکر می کنیم و آب شدن شمع برایمان جلب توجه نمی کند، تنها زمانی متوجه می شویم که شمع کور سوی خود را از دست داد و خاموشی همه جا را فرا گرفته است. آن زمان حسرت می کشیم که ای کاش بیشتر مراقب شمع زندگیمان بودیم و ای کاش کمی به شمع زندگیمان مرخصی می دادیم. می دانی چیست؟ مادرها حتی روز مرخصی هم ندارند تنها روزی که می توانند کمی آن هم کمی استراحت کنند زمانی است که مریض شده اند و با بیماری دست و پنجه نرم می کنند. مادرها شمع زندگی ما هستند قبل از اینکه آب شوند و خاموش شوند کمی مراقب او باشیم، نگذارید زمانی که دنیا برایتان تاریک و سیاه شد حسرت و پشیمانی بکشید. کمی مراقب مادرهای خود باشید شمع ها زودتر از آنچه که تصورش را کنید آب می شوند و خاموش می گردند. قبل از اینکه تنها چند قطره ی خشک شده از شمع برایتان باقی بماند قدرش را بدانید.

نتیجه گیری: همین الان بلند شو و دست های مادرت را ببوس تا روزی دنیا دست های تو را ببوسد و کنارت بگذارد. همین الان به فکر شمع زندگیت باش او می سوزد تا تو را روشن کند

 

انشا در مورد مادر

انشا یک

دست های تو خم می شود مادر عزیزم.

مادرم ای کسی که از راحتی و آسایش خود بریده ای و آن را در جهت بزرگ کردن من داده ای! ای کسی که وجود مقدست برایم همه چیز است، دوستت دارم.

مادر گوهری گرانبها، زیبا و مقدس است.

بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه ی چادر مادرم خوش بود اکنون بزرگ شده ام و مادرم را می خواهم نه برای گرفتن گوشه ی چادر مادرم، می خواهم باران ابرهای تیره ی خودم را پاک کنم نه برای این که دلم خوش شود که می دانم نمی شود شاید دلم کمی با بوی خوش چادر مادرم آرام بگیرد.

حال نوجوانم و درس می خوانم اما وقتی پیر شوم، مطمئنم تمام زندگی ام درد خواهد کرد و به جوش و خروش خواهد افتاد زیرا دلم نوازش و نسیم دست های نورانی و معطر مادرم را می خواهد.

مادر موجود عجیبی ست… می دانید چرا؟ روزی پیش مادرم رفتم و گفتم: مامان یه چیزی بگم منو دعوا نمیکنی؟ او گفت: چی پسرم؟؟ گفتم: دوچرخه ام را شکسته ام. او با چهره ای خندان اما دست های خروشان به پاهایم ضربه زد.

اما به خدا قسم حدودا بعد از 5 دقیقه کنارم آمد و مرا بغل کرد و من در دریای محبت مادرم غرق شدم.

او به من گفت: پسرم می دانی چرا تورا زدم؟ گفتم حتما به خاطر شکستن دوچرخه. او گفت: نه پسرم!! چون تورا خیلی دوست دارم و قلبم برای افتادن

یک تار مویت تند تند می تپد و دلم از آسیب رسیدن به تو خود را به قفسه ی بدنم می زند.

من منظور مادرم را الان می فهمم.

من وقتی که شب ها می خوابم مادرم دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا وقتی گهواره را تکان می دهد عرش خدا به لرزه در می آید و فرشتگان سکوت می کنند تا زیباترین نغمه ی نوازش را بشنوند.

مادرم من چشم به راه لبخند پر غرور و درخشان تو هستم،

لبخندی که هر گرهی را باز می کند. برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متاسفم! اما بعد از طوفان های کودکی، این آرامش است که پا برجا خواهد ماند.

نبودن تو، فقط نبودن تو نیست؛ نبودن خیلی چیزهاست: کلاه روی سرمان نمی ماند،

پول در جیبمان دوام نمی آورد، نمک از نان و خنکی از آب می رود، ما بدون تو فقیر می شویم مادر.

دست پر مهر مادر، تنها دستی ست که اگر از دنیا، کوتاهم باشد، از تمام دست ها بلند تر است.

آدم ها وقتی کودک اند، می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند؛ اما پول ندارند…

وقتی بزرگ می شوند، پول دارند ولی وقت هدیه خریدن ندارند…

وقتی که پیر می شوند، پول دارند؛ وقت هم دارند؛ ولی دیگر مادر ندارند…

 

انشا دوم درباره مادر

مادر کلمه است که هر انسان آگاه به آن آشنایی کامل دارد. هر انسان از اَوان طفولیت الی آخرین ساعت حیات خویش در فکر واندیشه این گوهر زیبا وگرانبها می باشد زمانیکه انسان پا به عرصه حیات و زندگی میگذارد همین مادر است که طفل خویش را با یک عالم مشکلات زنده گی تربیه وپرورش داده تا باشد مصدر خدمت برای خود وجامعه خویش گردد.

شب زنده داری های مادر در آوان طفولیت بخاطر صحت وسلامتی طفلش وباخبری از آن هزاران تکالیف جدی دیگر که هر لحظه حیات طفل  را به مخاطره می اندازد یکی از اعمالی به حساب میرود که هر انسان داردای ضمیر روشن ولو هر قدر مصدر خدمت برای مادر خویش گردد بازهم ناچیز خواهد بود. و آرزوی همیشه گی مادر باخبری از طفلش است .

مادر مقدس ترین موجود روی زمین به شمار رفته و مادر زیبا ترین وگرانبها ترین هدیه الهی است که برای هرکس به ارمغان آورده است. وهر لحظه اطاعت وعبادت این موجود پاک ومقدس هر انسان روشنفکر لازم می باشد و هرکس اگر خواهان کسب رضای خداوند متعال(ج) باشد با ید به بهترین صورت اطاعت واحترام مادر را داشته باشد.  تلخ ترین لحظه عمر، لحظه مرگ مادر است و آغوش مادر گرم ترین جای برای زیستن است.

مادر نه بلکه پسر خودرا نه ماه در شکم خود حمل میکند بلکه بیخوابی های مادر که برطفلش میکشد اصلاً جبران نمیشود. پیامبر اکرم (ص) می فرماید که اگر من مادر خودرا به آغوش خود گرفته هفتاد دور خانه خدارا طواف کنم باز هم ناچیز خواهد یک شب بیخوابی مادر جبران نمیشود، یعنی زحمات که مادر بر اولاد خویش میکشد جبران ناپذیر است.  ومادر تمام زنده گی اش را فدای اولاد خویش میکند تا یک اولاد های خوب وبا تربیه تحویل به جامعه بدهد، زیرا که چه خوش گفته اند که:  بهشت زیر پای مادران است. پس بر ما لازم است تا همیشه به این گوهر زیبا ومقدس احترام داشته و عملی را انجام ندهیم که باعث رنجش ایشان گردد. پس ما چرا به پدر ومادر خود احترام نکنیم؟ ما چرا تابع امر مادر یا از سخن های مادر بی اطاعتی کنیم؟    پس جوانان وخواننده گان محترم امیدوام همیشه مصدر خدمت برای مادر وجامعه خود باشید وامیدوارم که نظر تان را در این مورد بیا نمایید پس جوانان عزیز تا بع امر مادر تان باشید تا بهشت نصیب تان شود.    ویک چیز دیگر را که یاد آور شوم   جوانان وعزیزان که به پدر ومادر خود احترام نمی کند ویا تابع امر مادر خود نمی باشد و یا از امر مادر بی اطاعتی میکند دلیلش چیست؟  امید وارم که دلیلش را بگوید که چرا بی اطاعتی میکند. مادر ای کسی که راحتی و آسایش خود را برای بزرگ کردن من فدا نمودی ای وجود مقدسی که شبها بی خوابی …

آن هنگام که درخشش چشمانت را در آسمان زندگی ام می بینم؛ آن هنگام که جوشش چشمه ی چشمت را در سراشیبی صورت زیبایت برانداز می کنم؛ زمانی که به یاد می آورم چگونه در جستجوی آغوش پرمهرت حجم خالی فضا را لمس می کردم و با بی تابی نامت را بر زبان می آوردم؛ دلم چون کودکی بازیگوش و بهانه گیر در کنج قفس سینه سر بر دیوار می کوبد.

عزیز من، عزیز بودنت را خدا دانست. او که بهشت را زیر پایت نهاد؛ و تو را بزرگ و گرامی داشت.

گاه دست هایم روی موج احساس می لرزد و باران اشک در چشمانم به غم می نشیند. چرا که جوانیت را به پای من ریختی تا جوانم کنی،تا روزی کنارت بنشینم و سرم را بر زانویت بگذارم و نوازش دست هایت را روی صورتم احساس کنم؛ تا روزی تکیه گاهت شوم و انیس تنهاییت.

ای کسی که خورشید در مقابل مهربانی ات شرمنده می شود و ماه چهره در نقاب می کشد، هنگامی که رنج بی خوابی ات را که با گریه های شبانه ی من تفسیر می شود، تصویر می کنم و زمانی که به یاد می آورم که نمی توانستم لحظه ای حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن بی تو بمانم، اشک روی چشمانم پرده می اندازد.

مادرم، ای امید من، هنگامی که با وجودت گل آرزوهایم شکوفه داد و دیوارهای سنگی سکوتم شکست. تو به من زبانی آسمانی یاد دادی، تو آیینه ی آفتابی. مرا مثل آب جذب خودت کردی، تو مرا سبز کردی…

مادرم، ای آن که وجود مقدست سراسر عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان است، من با وا‍ژه هایم که لبریز عشق است همه جا می نویسم که دوستت دارم و بدان که تو را در ایمن ترین و زیباترین عضو بدنم جای داده ام و هر لحظه با هر تپش، قلبم نام زیبایت را زمزمه می کند.

مادرم؛ عشق را بخاطر تو آموختم. دوست داشتن را برای تو نوشتم و تویی که همیشه در زندگی ام ترانه ی امید سردادی. تو را دوست می دارم اگر باور کنی تو خدای روی زمینم هستی.